14480 | اس ام اس فلسفی
صبح زود همین که از خانه بیرون زد گفت:”مسابقه میدیم”!وقبل از اینکه نظر او رابشنود .ادامه داد:”ازالان تاشب”.چشمش به زنی که ازسر کوچه می امد افتاد:نگاهش راکج کرد.به شیطان گفت:فعلا یک _هیچ به نفع من!
فرستنده : 4729
صبح زود همین که از خانه بیرون زد گفت:”مسابقه میدیم”!وقبل از اینکه نظر او رابشنود .ادامه داد:”ازالان تاشب”.چشمش به زنی که ازسر کوچه می امد افتاد:نگاهش راکج کرد.به شیطان گفت:فعلا یک _هیچ به نفع من!